داستان یک عضو 3 سال پاکی
 
 
 

   - داستان یک عضو 3 سال پاکی


از خودت بیشتر می گویی؟

سال های جوانی
و زندگی ام را با
اعتیاد سپری کرده ام نه پدرم معتاد بود و نه مادرم
اما دوستانی داشتم که گاهی برای تفریح مواد مصرف
می کردند من هم پای بساط آنها می نشستم و مواد
می کشیدم اوایل تفریحی بود و مساله خیلی جدی نبود
اما کم کم شدم کی معتاد تمام عیار که بدون مخدر
نمی توانستم زندگی کنم


متاهلی؟
بله. یک دختر هم دارم.


رابطه ات با همسرت چطور بود؟


شبی در نوروز چند سال قبل وقتی قرار بود چند
میهمان به خانه ی ما بیایند همسرم مقداری پول
به من داد تا مواد غذایی و شیرینی و میوه بخرم .
از خانه بیرون رفتم پیش خود فکر کردم مقداری از
پول را مواد مخدر خریداری می کنم و حالم که بهتر
شد از کسی قرض می گیرم و جایگزین می کنم و
برای خانه مواد غذایی می خرم . مواد تهیه کردم
به زیر زمین منزل کیی از دوستانم رفتیم و با هم مواد
مصرف کردیم . وقتی تنها شدم شب از نیمه گذشته
بود به خانه برگشتم . همسرم با گریه به خواب رفته
بودند .
با دخترت چطور؟


سال های آخر مصرفم بود و خمار ودربه در مواد
از خانه خارج شدم دخترم را سر کوچه دیدم به خانه
می آمد ناگهان جوانی مزاحم او شد دخترم به امید
کمک مرا صدا زد پیش خودم فکر کردم اگر درگیر
شوم ممکن است پایم به بازداشتگاه باز شود با خماری
چه کنم ناگهان راه خود را کج کردم و وانمود کردم نه
چیزی دید هام و نه چیزی شنیده ام آن روز وقتی موادم
را تهیه کردم و در گوشه ی پارک مصرف کردم ساعت
ها گریه می کردم از آن روز تا روز پاکی ام دخترم به
چشم های من نگاه نمی کرد .
او کجا کار می کرد ؟
دخترم در یک فروشگاه فروشندگی میکرد
و خرج خانه را می داد روزگارم هر روز بدتر
می شد . کارم را از دست داده بودم چشمم به دستان
دخترم بود. روزهایی که قرار بود کسی خانه ما بیا یید
غصه تمام عالم را داشتم چون همسرم در اتاق را
به روی من می بست و تا آن میهمان نمی رفت مجبور
بودم همانجا بمانم.


قبل از اعتیاد به چه کاری مشغول بودی ؟


برقکار بودم و از دوران دبیرستان به این کار مشغول
بودم . اوایل درآمد خوبی داشتم هم توانسته بودم خانه ای بخرم و هم ماشین اما بعد از اعتیاد همه را
فروختم وتنها شانسی که آوردم این بود که خانه به نام
همسرم بود و او اجازه فروش به من نداد و الا خانه را
هم فروخته بودم .


چطور خرج مواد را تامين می کردی؟


سال های آخر مصرفم دیگر قدرت کار کردن زیاد را
نداشتم در ضمن دخترم بزرگ شده بود و دیگر به من
اجازه نمی داد از خانه بیرون بروم می گفت خودم کار
می کنم تو بیرون نرو و کمتر آبروی ما را ببر .
چطور این وضعیت را تحمل می کردی ؟
به سختی، به همین دلیل تصمیم گرفتم دیگر درخانه نمانم، از خانه بیرون زدم ،شب ها در پارک و
گوشه خیابان می خوابیدم و روزها در کی کارواش
شروع به کار کردم، من به عنوان کی کارگر ساده کار
می کردم و حقوق بسیار کمی داشتم .بعد از کی ماه
از مسئول آنجا اجازه گرفتم که شب ها آنجا بخوابم ،به
غیر از من کی کارگر دیگر هم شب ها آنجا می ماند . او
هم مثل من معتاد بود، هم کار می کردیم و هم شب ها
با هم مواد مصرف می کردیم در واقع پولی برای سایر
وسایل زندگی نداشتیم تمام دارایی ما یک پتو بود و
متکایی که از شدت کثیفی نمی شد روی آن خوابید .
برای چی سرقت می کردی؟
 یک شب به دوستم که مهران نام داشت پیشنهاد دادم که از داخل ماشین ها سرقت کنیم.
به وی گفتم وسایل و پول هایی را که جا می ماند
برمیداریم، بدون آن که کسی متوجه شود که کار ما
بوده.
از فردای آن روز شروع کردیم، هر دو منتظر
می ماندیم تا ماشینی بیاید و بعد به دور
از چشم صاحبش درون آن را م یگشتیم و
هر چه درون آن بود بر میداشتیم . بعضی
وقت ها بعضی مشتری ها پیش مسئول کارواش
میآمدند و اعتراض می کردند پس از مدتی سر و
صد اها بیشتر شد و چند نفری به کارواش آمدند و
سر و صدا به راه انداختند . اما من و مهران باز هم
انکار می کردیم.

چطور دستگیر شدی؟


یه روز مشت ما باز شد و قطعه ای طلا که از داخل
خودرو دزدیده بودم از داخل جیب من پیدا شد همین
باعث شد که کارم به دادگاه و زندان کشیده شود.
چند ماهی درون زندان بودم که شنیدم
انجمنی در داخل زندان فعالیت میکند.
در این انجمن معتادینی هستند که پاک
شده اند. ناخودآگاه فکر کردم من تمام روش های
ترک کردن مواد را امتحان کرده ام از دارو و پزشک
گرفته تا در گوشه خانه و آبمیوه درمانی اما از هیچک‌دام
جواب نگرفته ام تا وقتی داخل زندان هستم و دسترسی
به مواد ندارم مواد نمی کشم، اما وقتی بیرون رفتم ترک
می کنم.


چه شد تصمیم گرفتی مواد مخدر را
ترک کنی؟


یه روز ناامید در گوشه ای نشسته بودم صدایی
در قلبم به من می گفت این راه را هم امتحان کن
به خود گفتم این انجمن شاید راهکاری به من بدهد
تا بتوانم در بیرون هم پاک باشم آنجا رفتم وقتی اعلام
پاکی افراد را دیدم امیدوار شدم آیا می شود کسی
یک سال یا دو سال پاک باشد ؟
به را ستی چقدر این ها شبیه هم هستند !بعدها
فهمیدم که علت آن این است که همه از یک درد و یک
بیماری رنج می برند .
بعد از آزادی پاکی ات را ادامه دادی ؟


بعد از چند ماه آزاد شدم در بیرون از زندان نیز
جذب جلسات انجمن معتادان گمنام شدم و وقتی به
خانه رفتم دخترم باور نکرد که پدرش بعد از سال ها به
خانه برگشته است و آن هم سالم است او می گفت فکر
می کرده است من در گوشه یکی از خیابان ها مرده ام
او دیگر از من متنفر نیست وقتی دوشادوش دختر و
همسرم قدم می زنیم سرشار از امید می شوم و غرور را
در چشم دخترم می بینم.
وقتی یکی از دوستانش به خانه ما می آید او مرا
معرفی می کند و با افتخار می گوید این پدرمن است.
ترک اعتیاد چه تاثیری روی زندگی ات
گذاشته است؟


به شغل قبلی ام بر گشته ام اوایل دوستان و
همسایه ها من را قبول نداشتند و چون سابقه اعتیاد و
سرقت داشتم به من کار نمی دادند اما معتمدان محله
به من اعتماد کردند و وقتی کاری مربوط به شغل من
داشتند، من را خبر می کردند به همین دلیل کم کم
اعتماد مردم به من جلب شد و کارم رونق گرفت.
مدتی است سر کار می روم و درآمد خوبی هم دارم
من همه ی این ها را مدیون خداوند و جلسات معتادان
گمنام هستم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



+ | نوشته شده توسط: محمد.م در: چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,| نظرات  :

 

 
منوي اصلي

ارشيو مطالب


تير 1391
خرداد 1391
موضوعات مطالب
-عکس
لينک دوستان
محله عشاق
تنها درخت جزیره
کلبه عاشقان دلشکسته
بهترین عشق
شعر
من می توانم اسمها را جور دیگری معنی کنم
برترين سامانه پيامک کشور
شعر
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انجمن معتادان گمنام NA و آدرس WWW.NA.ARAK.LOXBLOG.COM لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

 
لينك هاي روزانه
- حمل ماینر از چین به ایران

حمل از چین

پاسور طلا

الوقلیون

جستجو

     Search

طراح قالب
Template By: LoxBlog.Com